تمام من

آنچه بر من میگذر (یا دوست دارم بگذر)

تمام من

آنچه بر من میگذر (یا دوست دارم بگذر)

اولین برف 94

به به 

از یه ساعت پیش بارش برف شروع شده. من عاشق برف هستم. اصلا یکی از مهمترین دلایلم برای رفتن همین بود که تقریبا 10 ماه از سال اون کشور برف داره.

 خدایا شکرت نشد ما بریم پیش برف. برف اومد پیش ما!

زمان زیادی گذشته! چند ماه!! دقیق بخوام بگم میشه 4 ماه و 20 روز!! 

تو تمام این مدت من زندگی کردم. رفتم دانشگاه. برای ازمون های زبان ثبت نام کردم. کلاس رفتم. خرید رفتم. به کلی استاد ایمیل دادم. چند تا پوزیشن اپلای کردم. کیک پختم. آشپزی کردم. ماشین وسط اتوبان خراب شد. با مامان رفتیم پارچه جدید برای مبل ها انتخاب کردیم. حتی برای آشنایی با یه مورد خواستگار نما هم رفتم بیرون. اما...

اما من هنوز خوب نشدم. هنوزم داغ دلم تازه است. هنوزم اشکم اولین عکس العملیه که بدنم نسبت به کوچکترین ضربه نشون میده. هنوزم وقتی یکی از دوستا میاد میگه داره میره و میخواد خدا حافظی کنه من بهم میریزم.هفته پیش یکی از بچها رفت. از لحظه ای که اومد تو گروه و خدا حافظی کرد من اشک ریختم. اشکی که نمیتوم جلوش رو بگیرم. رفتم کیک پختم. پای سیب. خواهری برد برای دوستای دانشگاهش. بعد رفتم برای فری پیام گذاشتم. کلی با اون صحبت کردم  و تمام این مدت اشک من بند نمیومد.

کاش  میدونستم چرا! چرا اینچوری شد. هرکس که میشنوه میگه یه خیر و مصلحتی بود! کاش اینطوری باشه!نمیدونم. تنها چیزی که میدونم اینه که

من هنوز خوب نشدم....