تمام من

آنچه بر من میگذر (یا دوست دارم بگذر)

تمام من

آنچه بر من میگذر (یا دوست دارم بگذر)

رفتن یا نرفتن!

هر یک قدم که به رفتن نزدیک میشم بیشتر پر میشم از حس های متضاد. همه مراحل رو دقیق و پشت سرهم انجام میدم. همه مدارک لازم. همه کارایی که برای کنده شدن از این جا لازمه. بیشتر روزا در حال بدو بدو کردن هستم اونقدر که نفهمیدم چجوری دو هفته آخر فروردین گذشت. اما...

 شاید خسته ام. اینقدر برای رسیدن به این مرحله انرژی گذاشتم که حالا که دارم بهش میرسم دیگه ذوق و شوق روزای اول نیست. شاید هم ترسیدم. از تنهایی. از اینکه آیندم نامعلومه. خلاصه که این روزا پرم از رفتن یا نرفتن.

باز هم سفر

و من دوباره در راه سفر. بازهم اصفهان. نمیدونم این سفرهای یه روزه تا کی قراره ادامه داشته باشه. هر دفعه میگم این بار دیگه دفعه آخره ولی بازم یه اتفاقی من میکشونه به اون شهر. این بار به بهانه خواهرک. فردا عازم اصفهانیم....

هوراااا

بالاخره بعد از 2.5 سال تلاش امروز خبر خوش گرفتم. مجموعه ای از احساسات مختلف دارم الان. هیجان. شادی. استرس . بیشتر از همه شکر گذاری. فصل جدید از زندگیم از 3 ماهه دیگه شروع خواهد شد. 

 خدایا شکرت

شرح حال

بیشتر از دو ماه که درگیر مسائل مختلفم. از امتحان، گرفتن پذیرش و بعدش نرفتن به اسپانیا، اومدن فری، مصاحبه برای دانشگاه تا... دوتا سفر خوب ولی بدون برنامه. دوست دارم بیام از همش بنویسم. فکر کنم از سفرنامه ها شروع کنم بهتر باشه. بالاخره اتفاقات شیرین تری هستن.