تمام من

آنچه بر من میگذر (یا دوست دارم بگذر)

تمام من

آنچه بر من میگذر (یا دوست دارم بگذر)

73

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

74

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

75

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

76

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

77

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

78

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

79

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

دانشجو؟؟

از اول ترم اعلام کردن که بلد نیستن جزوه بنویسن. وسط درس هی باید جملات رو تکرار میکردم که حضرات با سرعت لاک پشتیشون بتونن جزوه برداری کنن. از درسای ترم های قبلیشون هیچییی یادشون نمیاد و با جمله همیشگی اینا رو برا مانگفتن، دانشگاه ما امکانات نداره، ما اگه اینقدر آی کیو داشتیم این دانشگاه قبول نمیشدیم و... مجبور میشدم هر بحثی رو از قسمتای ابتدایی شروع کنم. دیدم با این وضعیت اینا آخر ترم قبول بشو نیستن. با وجود اینکه برای خودم سخت بود و پروسه طرح سوال و صحیح کردن جملات گهربارشون تو این اوضاع بی وقتی من! مصیبت بود. گفتم ازتون میان ترم میگیرم که حجم مطالب نصف بشه. استقبال کردن شدیدددد. تاریخ مشخص کردیم به پیشنهاد خودشون. دوهفته مونده به امتحان اومدن گفتن ما نمیرسیم بخونیم یه هفته عقب بندازیم. قبول کردم. روز موعود فرا رسید. سرکلاس میگم آماده شید برا امتحان. همین طور هاج و واج من نگاه میکنن. اول که کلا میخوان صورت مسئله رو پاک کنن و منکر شن. بعد که با قیافه من روب رو میشن شروع میکنن به اصرار که یه هفته دیگه وقت بدین!!!

از 30 نفر دانشجوی عزیز این کلاس، 3 نفربه طور متوسط به 3 سوال از 5 سوال و یک نفر به 4 سوال جواب داد . بقیه هم برگه سفید تحویل دادن. بعد هم با خونسردی من نگاه میکردن. منم با همون درجه از خونسردی گفتم 8 نمره میان ترم نمیگیرن!!

اینا کین دیگه؟!!!!

ساعت استراحت با یکی از همکارا صحبت میکردیم. ایشون زبان تدریس میکنن. ناگفته پیداست که ایشون هم سینه سوخته است. مکالمه زیر برای من تعریف کردن:

استاد: شماها اصلا برا چی میاین دانشگاه؟

دانشجویان عزیز: استااااد جاست فور فان!

استاد: اگه کل دوران تحصیل 4 ترم حساب کنیم (دانشجوهای دوره کاردانی هستن) و هر ترم 500 هزار تومن شهریتون باشه میشه 2 تومن. خب به جای اینجا اومدن پاشید برید این کشور همسایه برخودتون بگردین و فان داشته باشین.

دانشجوی بسیار علاقمند به تحصیل: استااااد ما که پاسپورت نداریم!!


smiles

این جواب یکی از اساتید گرانقدر اونور آبی به ایمیل بنده بود.

my eyesight continues to decline and after ascertaining that there are 61 emails  my wife ,who helps with emails , thought it wise to put this autoreply out.
i`m sorry for the inconvenience,do try and ring or call round-if it`s urgent then i`m sure a way will occur.
smiles

80

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

81

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

82

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

83

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

84

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

یه خانم همسایه داریم که شوهرش از همکارای بابا بوده. میگم بوده چون حدودا 30 سالی میشه که شهید شده. خیلی خانم خوب و مهربونیه. دیروز زنگ زده بود که برای مراسم اربعین ما رو دعوت کنه. ولی من هروقت ایشون میبینم یه غمی میشینه گوشه دلم. نه به خاطر اینکه همسر شهیده که دورو برما زیادن خانواده شهدا که خیلیاشون مثل فامیل آدم شدن. اونقدری که ما با این عمو و خاله ها خاطره داریم با خاله و عموی واقعی خودمون نداریم. ولی مسئله اینجاست که این خانم هیچ وقت هیچ وقت قبول نکرد که همسرش شهید شده. میگه اسیره. و هنوز امیدوارانه منتظر که برمیگرده. حتی گاهی با شادی زیاد میگه که یه خبرای خوبی شنیده و همین روزاست که برگردن. نمیتونم حسش رو درک کنم ولی گاهی با خودم میگم اگر پیکر همسر این خانم حتی بعد چند سال براش میاوردن اینم شهادت همسرش رو باور میکرد. حتی اگر یه پلاک بود. ولی افسون که از یه خلبان میون اون همه آتیش وسط آسمون چیزی برای برگردوندن باقی نمیمونه. 

روح همه کسایی برای این خاک رفتن شاد.