تمام من

آنچه بر من میگذر (یا دوست دارم بگذر)

تمام من

آنچه بر من میگذر (یا دوست دارم بگذر)

من از اونا بیشتر می ترسم

در راستای تلاش برای کاهش وزن شبا یه ساعتی میرم پیاده روی. معمولا هم سعی میکنم یه مسیری رو از تو پیاده رو برم و برگردم. محیط خوب و نسبتا آرومیه. خدا رو شکر مزاحمتی برام ایجاد نمیشه. ولی خب یه سری موجودات هستن که بنده از ازل با اونا مشکل داشتم. بله حیوانات. بنده تا قبل از ورود به دانشگاه از هرگونه حشره، پرنده، خزنده و جهنده ای میترسیدم و خب از اونجا که زندگی مسئله ای بسیار پیچیده است بنده در رشته زیست شناسی جانوری پذیرفته شدم!!! البته اعتراف میکنم که اونجا فهمیدم قسمت اعظم ترس من ناشی از عدم آگاهی و شناخته. الان دیگه از حشرات و پرنده ها نمی ترسم و می تونم با قدرت تمام مارمولک و سوسک بکشم!! اما این ترس یا یه جور حس چندش از سگ و گربه هنوز با منه. همسایه های مرفه بیدرد ما هم که تا دلتون بخواد به این موجودات علاقمند هستن. گربه ها که کلا نسبت به موجودی به نان آدمیزاد بی تفاوتتتت. طرف همچین لم میده و ولومیشه تو پیاده رو که باید مراقب باشی پاش لگد نکنی. این مردم نازنین سگ نگهدار هم که بوووق. بابا جان اینکه شما عاشق سگت ناز کوچولوتی دلیل نمیشه فکر کنی همه مردم از اینا خوششون میاد. پس اون قلاده برای چی اختراع شده؟ تازه از مقولهچندش ناک گند زدن به پیاده رو ها توسط این عزیزان میگذریم

مدل جدید

تو این مدتی که دارم برای گرفتن پذیرش اقدام میکنم و همش هم به ریجکت شدن منجر شده! همیشه یا کلا خبری ازشون نمیشد یا یه ایمیل میدادن و میگفتن تو خیلی خوبی بات انتخاب نشدی. ولی امروز یه مدل جدید دریافت کردم. از یه دانشگاه تو ایرلند. جواب درخواست من رو که البته به ریجکت شدن منجر شده بود رو با پست برام فرستادن!! به نظرمیرسه آدمای خوبین. حیف که من رو ریجکت کردن

دفتر من

دوست دارم اینجا بنویسم. از همه چی. نوشتن باعث میشه ذهنم خالی بشه و آروم